loading...
خلوتکده
♕K҉i҉n҉G҉♕ بازدید : 224 دوشنبه 17 شهریور 1393 نظرات (0)

هیچوقت نفهمیدم اونی که دوسش دارمو چجوری نگه دارم

وقتی خیلی خیلی خیلی کوچیک بودم شیشه شیرم رو خیلی دوست داشتم برای همین هیچوقت از خودم جداش نمی کردم و همیشه تو دستم بود , اما ی روز از دستم افتاد و شکست .

اونوقت فهمیدم اونی ک دوسش دارمو نباید همش تو دستم بگیرم چون ممکنه از دستم بیفته و بشکنه !

یکم بعد از اون , توت فرنگی رو خیلی دوست داشتم ,

 

برای همین ی شب توت فرنگی هامو با خودم بردم تو تخت خوابم ک پیش خودم بخوابن , اما صبح ک بیدار شدم دیدم همه ی توت فرنگیام له شدن .

 

اونوقت فهمیدم اونی ک دوسش دارم رو نباید ببرم تو تخت خوابم چون خراب میشه !

 

چند وقت بعدش یادمه ماهی هفت سینمون رو خیلی دوست داشتم و می خواستم فقط مال خودم باشه , برای همین از تو تنگ آب درش آوردم و تو کمدم قایمش کردم , اما فرداش ک رفتم سراغش دیدم دیگه تکون نمی خوره ! اون مرده بود .

 

اونوقت فهمیدم اونی ک دوسش دارم رو نباید تو کمدم قایمش کنم چون می میره !

 

مدت ها بعد ی بار داییم ی شیرینی عروسکی برام خرید و من خیلی دوسش داشتم برای همین بغلش کردم و فشارش دادم اما سرش کنده شد .

 

اونوقت فهمیدم اونی ک دوسش دارم رو نباید بغلش کنم فشارش بدم چون سرش کنده میشه !

 

وقتی مدرسه می رفتم ی آبرنگ داشتم ک خیلی دوسش داشتم و ب همه ی هم کلاسیام نشونش می دادم اما ی روز دیدم ک تو کیفم نیست و هیچوقت معلوم نشد ک کی اونو برداشته .

 

اونوقت فهمیدم اونی ک دوسش دارم رو نباید ب هیچ کسی نشون بدم چون ممکنه ازم بدزدنش !

 

وقتی بزرگتر شدم ی پسرهمسایه داشتیم ک خیلی دوسش داشتم اما همیشه ازش خجالت می کشیدم و هیچ وقت بهش نگفتم ک دوسش دارم , ی روز شنیدم ک با ی دختری دوست شده .

 

اونوقت فهمیدم ب اونی ک دوسش دارم باید ابراز علاقه کنم وگرن از دستم می ره !

 

همیشه ی خانواده ای داشتم ک خیلی دوسشون داشتم و هر وقت بهشون فکر می کردم می ترسیدم ک نکنه ی روزی ازم دور بشن …

اونوقت فهمیدم نباید نگران از دست دادن اونی ک دوسش دارم باشم وگرن حتماً از دست میدمش !

وقتی برای آخرین بار ی نفرو دوست داشتم همیشه بهش می گفتم ک دوسش دارم و ب خاطرش هر کاری می کردم اما وقتی دیدم داره ازم دور میشه فهمیدم دیگه نباید بهش بگم دوسش دارم و گرن از دست میدمش !

برای همین دیگه نگفتم دوسش دارم , دیگه آزاد گذاشتمش , تو دستم نگرفتمش ک بیفته بشکنه , تو کمدم قایمش نکردم ک بمیره , تو بغلم فشارش ندادم ک سرش کنده بشه , ب کسی نشونش ندادم ک ازم بدزدنش , نگران از دست دادنش نشدم ک از دستم بره …

اما ی روز ک برگشتم بهش نگاه کردم دیدم سرش با کسای دیگه ای گرم شده و منو فراموش کرده…

ارسال نظر برای این مطلب

کد امنیتی رفرش
درباره ما
Profile Pic
آدمها در ازدحام گم می کنند،همدیگر را و گاهی هم خودشان را...! و خـــلوتکـــده جاییست که ما پیدا کنیم هم را... پس اهسته قدم بر دارید شاید بالهای دوستدارانش زیر پایتان باشد...!

انتخاب بهترين وبلاگ ماه
اطلاعات کاربری
نظرسنجی
درمورد وبم نظر بدین؟
آمار سایت
  • کل مطالب : 1145
  • کل نظرات : 86
  • افراد آنلاین : 8
  • تعداد اعضا : 7
  • آی پی امروز : 127
  • آی پی دیروز : 61
  • بازدید امروز : 275
  • باردید دیروز : 151
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 910
  • بازدید ماه : 684
  • بازدید سال : 23,208
  • بازدید کلی : 199,789
  • کدهای اختصاصی
    دریافت کد پیغام خوش آمدگویی

    دریافت کد پیغام خوش آمدگویی


    دریافت کد کج کردن عکس

    ابزار و قالب وبلاگ :: تم ویوز

    کد متحرک کردن عنوان وبلاگ